افسرده , بی پناه , پریشانحال افتاده ام بگوشه تنهایی
من یکطرف نشسته ام و غمها استاده اند گرم صف آرایی
در بزم گرم زندگیم
بی گناه سنگی فتاد و ساغر من شکست
ای وای از شکنجه های تنهایی
ای تک تک ستاره های شب تارم
ای اشکها ؟؟!!
زدیده فرو ریزید
ای لحظه های غمزده بنشینید
ای دیوهای حادثه برخیزید
در این شب سیاه غم آلوده من هستم
و سکوت غم انگیزی
وز این سیاهچال نصیبم نیست جز وای وای شوم شباویزی

|